مفهوم استقلال بانک مرکزی از دهه ۱۹۷۰مطرح شد. تا قبل از بحران مالی سال ۲۰۰۸ ، مفهوم استقلال بانک مرکزی به معنی استقلال در دستیابی به ثبات قیمت ها بود و روی این موضوع تاکید می شد که سیاستمداران نتوانند روی اهداف و افراد در بانک مرکزی اثر بگذارند بنابراین بیشتر روی استقلال سیاسی تاکید می شد. استقلال بیشتر بانک مرکزی از دولت، ثبات نسبی بیشتر قیمت ها و موفقیت سیاست هدفگذاری بانک مرکزی را به دنبال داشت. بعد از بحران مالی سال ۲۰۰۸ مدل بانک مرکزی و نگاه سنتی به وظایف آن تغییر کرد و حتی تابوی استقلال بانک مرکزی به مفهوم استقلال سیاسی شکسته شد و خیلی از طرفداران استقلال بانک مرکزی به مفهوم سنتی آن از نظریات قبلی عقب نشستند.

بحران مالی سال ۲۰۰۸ نشان داد که نگاه قبلی به بانک مرکزی کافی نیست و بانک های مرکزی بایستی هم در اهداف و هم در عملیات  تغییراتی در ساختار و کارکرد داشته باشند. به عبارت دیگر مدل کسب و کار بانک های مرکزی و معماری آنها دچار تغییرات اساسی شد. استقلال بانک مرکزی به مفهوم استقلال سیاسی از دولت اهمیت خود را از دست داد و بانک های مرکزی خواستار دامنه وسیع تری از  قدرت و حتی مداخله دولت ها شدند.   بانک های مرکزی درک کردند که برای مقابله با بحران های پیش رو و اثر بخشی بیشتر به دخالت و کمک دولت و هماهنگی میان سیاست مالی و پولی نیاز دارند. بنابراین اجماع قبلی و مفهوم سنتی استقلال بانک مرکزی تغییر کرد و اثر گذاری حداکثر از طریق ارتباط و هماهنگی متقابل سیاست مالی و پولی و تجهیز بانک های مرکزی به ابزارهای نوین مدیریت بحران در اولویت قرار گرفت.

بنابراین به نظر می رسد آنجه بایستی در بحث استقلال بانک مرکزی پیگیری کرد تقویت هر دو جنبه استقلال سیاسی و عملیاتی است نه صرفا به جنبه استقلال سیاسی تاکید شود. امروزه حتی در کشورهای پیشرفته جنبه عملیاتی استقلال بانک مرکزی بیشتر مورد توجه قرار گرفته است. البته در کنار استقلال بانک مرکزی بایستی تقویت حکمرانی مطلوب و اثر بخشی عملیات بانک مرکزی دنبال شود . در مجموع افزایش قدرت پاسخگویی، شفافیت و حکمرانی مطلوب در کنار افزایش استقلال بانک مرکزی( از هر دو جنبه )می تواند به کارآمدی و اثر بخشی بیشتر بانک مرکزی بیانجامد.

الزامات استقلال بانک مرکزی

دکتر محمدرضا منجذب؛ دانشيار دانشكده اقتصاد- دانشگاه خوارزمي درخصوص سیاستگذاری در اقتصاد ایران اظهارداشت: در طول دهه ها سیاستگذاری اقتصادی در ایران، سیاستهایی اعمال شد که آثار مخربی را بر اقتصاد و بنیه تولید در ایران گذاشت. قاعدتا با درس آموزی از گذشته، باید از چنین سیاستهایی در آینده پرهیز نمود و سیاستهایی اصولی را جایگزین نمود. یکی از آفت های مهم اقتصاد ایران عدم استقلال سیاستهای پولی از سیاست های مالی هست، که عامل اصلی تحمل کسری بودجه بواسطه گسترش حجم نقدینگی و تورم بالا بوده است. قاعدتا روزی و روزگاری باید الزامات استقلال بانك مركزي در محوریت سیاستهای اصلی قرار گیرد، بشرح زیر:

ایجاد استقلال بمعنای واقعی کلمه برای بانک مرکزی، که موجب استقلال سیاست پولی از مالی می شود

کوچک سازی دولت و کاهش تدریجی  کسری بودجه مستمر طی سالهای اخیر، این مهم باید از طریق قانون اعمال شود تا سیاستگذار اجازه ی انبساط اقتصاد بدون انبساط تولید را نداشته باشد. دولت باید در این خصوص استقلال داشته باشد، تا بانک مرکزی بتواند مستقل شود.

اعمال قاعده انضباط پولی، بدین معنا که رشد پولی بتدریج و گام به گام کاهش یابد و معادل رشد تولید باضافه رشد بهروری گردد. در اینصورت رشد قیمت ها به صفر نزدیک خواهد. شد.

تقویت بنیه تولید و ایجاد کارایی و بازدهی بالا در تولید که بطور خودکار جذب نقدینگی به تولید را بدنبال دارد

پرهیز از پوپولیسم که موجب اتلاف منابع و فشار بر نقدینگی و تورم می شود، اصولا سیاستگذار نباید شعارهایی را سر دهد و برای عملی کردن آن مجبور به پول پاشی شود. قاعدتا اهداف سیاستگذار باید با کارشناسی باشد و مبانی تولید و اشتغال را تقویت کند. بسیاری از سیاستها با تنظیمات و بدون دخالت مستقیم سیاستگذار قابل حل و فصل است.

تقویت اصولی و بنیادی بازارهای موازی با بازار کالاها و خدمات که ضربه گیر گسترش نقدینگی و تورم است

برای استقلال بانک مرکزی شرط لازم، درک صحیح تصمیم‌گیران ارشد، نگهداری حرمت بانک، قوی بودن بدنه کارشناسی و قدرت بانک است و همچنین شرط کافی، قانون خوبی است که به رئیس کل بانک مرکزی اختیارات متناسب با وظایفش را بدهد.

باید تامین کسری بودجه از محل انتشار اوراق باشد، و این امر با استقلال بانک مرکزی، تفکیک بودجه ارزی و ریالی و اجرای درست عملیات بازار باز محقق شود

رئیس کل بانک مرکزی باید فرد کارآزموده و متخصص، مسلط  به مسائل پول و بانک باشد و در گذشته وقت زیادی را صرف شناخت مسائل پولی و بانکی کرده باشد. وی باید بر اساس اختیاراتی که قانون به او می دهد  شخصیتی باشد که استقلال رای داشته و فورا تسلیم خواسته سیاستمداران نشود. او باید باور به استقلال بانک مرکزی داشته و نگاه ضد تورمی داشته باشد.

باید با باز تعریف وظایف بانک مرکزی، وظایف اصلی بانک مرکزی، حفظ ارزش پول ملی، متولی سیاست های پولی و کنترل تورم تعریف شود. نباید بانک مرکزی بعنوان ابزاری برای رفع و حل تمامی مشکلات اقتصادی تعریف شود و در اختیار سیاستگذار قرار گیرد.

رابطه معکوس تورم و استقلال بانک مرکزی

 وی در بخشی از مصاحبه خود اظهارداشت که بانک مرکزی باید استقلال داشته باشد: مطالعات تجربی راجع به استقلال بانک مرکزی نشان می‎دهد که در کشورهای پیشرفته صنعتی بین استقلال بانک مرکزی و تورم رابطه منفی وجود دارد.

این دانشیار در ادامه اصل استقلال بانک مرکزی را اینگونه بیان کرد: مشكل اصلي عبارت از ارائة شاخص استقلال است.  موارد و معيارهایي که جهت استقلال بانك مركزي استفاده شده است عبارتند از: توانايي بانك مركزي در انتخاب اهداف سياستي‌اش به‌دور از نفوذ دولت، روش ادارة بانك مركزي، توانايي بانك مركزي در استفاده از ابزارهاي پولي به‌دور از محدوديتها و الزاماتي كه براي تأمين كسري‌هاي مالي به آن تحميل مي‌شود.

 وی در پایان همبستگی تورم و بانک مرکزی را نیز عنوان کرد: در حالي كه استقلال بانك مركزي مي‌تواند موجب تثبيت قيمتها ‌شود، ولي تاثير قابل توجهي بر عملكرد حقيقي اقتصاد ندارد. تقريباً همبستگي كاملاً منفي بين تورم و استقلال بانك مركزي در این کشورها مشخص است.