بزرگترین بیماری در جامعه یأس و ناامیدی نسبت به آینده است، برای همین است که حاکمان باید عدالت را در جامعه زنده کنند و با اجرای عدالت امید به زندگی در جامعه بالا می رود و مردم به نظام علاقه مند می شوند .اینکه جوانی هر چه تلاش کند نتیجه ای حاصل نشود دیر یا زود ناامید می شود وچه بسا به بیراهه ها متوسل شود این وظیفه مسوولان است که در برنامه های تلویزیونی ونشریات و... جوانان را به روش های صحیح زندگی ترغیب کنند. واگر امروز ما مردمان ناامیدی داریم حتما باید به کم وکاستی های آموزشی و فرهنگی پی ببریم.

اگر در مدرنیته اول (دوره ۱۸۵۰ تا ۱۹۶۰) امید به آینده در اکثر جوامع از جمله جامعه ایران رو به افزایش بود، امروز در مدرنیته دوم یا به قول اریک بک در دوره «مدرنیته در آغوش خطر» در کنار فرایند افزایش امید در بخشی از جمعیت، با فرایند افزایش ناامیدی و ترس از آینده نیز در بخشی از جامعه مواجهیم.

«سیاست امید» در بستر شرایط و احساس ناامیدی فوق ضرورت مضاعف پیدا می‌کند و شکل می‌گیرد. حاملان سیاست امید به‌جای تأکید یک‌جانبه بر ساختارهای نابرابر و تبعیض‌آمیز اولا در مقام شناخت، وجود این ساختارها را انکار نمی‌کنند و ثانیا بر کنشگری واقع‌نگرانه و امیدوارانه برای اصلاح این ساختارها تأکید می‌کنند. در سیاست امید کنشگری آگاهانه و واقع‌نگرانه در برابر رویکردهای ساختارگرا قرار دارد. در سیاست امید، حاملان و کنشگران به مردم وعده‌های بزرگ و تحقق‌نیافتنی و آرمان‌شهری نمی‌دهند، بلکه ضمن قبول واقعیات معتقدند با رونق گفت‌و‌گوی جمعی در میان اقشار مختلف درباره مشکلات و راه‌های برون‌رفت از آنها، آینده‌ای بهتر به روی شهروندان گشوده مي‌شود.

اینکه بگوییم یاس حاصل فعالیت دشمنان واستکبار جهانی است تنها پاک کردن صورتمسله است چرا که درنهایت اگر چنین مساله ای هم باشد ما نباید آرام بنشینیم و دست روی دست بگذاریم رسانه ملی بعنوان سرمایه ملی باید بخش عمده ای از برنامه های خود را صرف ساخت برنامه های آموزشی با کیفیت بالا بکند تا اگر دشمنان هم قصد بر هم زدن امید در جامعه دارند خنثی شود. وقتی حاکمان در مسائل غیر ضروری داخلی و یا خارجی غرق شوند و یا استفاده از مشاوران یک دست و یا سماجت بر رای و نظر خود داشته باشند، تحقق مفهومِ «نمی خواهند» شکل می گیرد و به راحتی افکار عمومی قضاوتش این می شود که مسئولین «نمی خواهند» که کشور و مردم آرامش و موفقیت و پیشرفت داشته باشند.

و اگر بگوییم نمی توانیم که باید بدانیم نتوانستن از دو منشا ایجاد می شود از ضعف و نیز از عدم آگاهی از مسائل پیش روی، در این صورت نباید توقعی داشت که جامعه مسیر صحیح پیشرفت و تعالی اقتصادی و سیاسی و فرهنگی قرار گرفته و آن مسیر را طی کند. ببینید اگر افراد ضعیفی به صِرف هم گرایش بودن با حاکمیت ها وارد عرصه شوند و از حضور نخبگان و برجستگان به وسیله فیلترهای به ظاهر قانونی ممانعت شوند، خروجی چنین سیاست های، «نتوانستن» است .

  • نویسنده : حسین کریمی