انتخابات آمریکا با تمام فراز و فرودهایش به پایان رسید. جدا از اینکه تاثیر آن بر اقتصاد ملّی چه خواهد بود، آنچه طی این روزهای اخیر ذهن نگارنده این سطور را بسیار درگیر خود کرده و بر آن شد، شاید بعد از یک دهه دوباره دست به قلم برده و بنویسد ، اظهارنظرهای عمومی و کارشناسی سطحی و اغلب کلی گویی شده در رسانه ها و خوراندن آن به خوانندگان و مردم این مرز و بوم است.

هدف این است که طی این سلسله یادداشت ها ابتدا به طرح مشکل حتی الامکان به زبان ساده و مردمی پرداخته و سپس به اندازه فهم و توان اندک نویسنده به ارائه راهکار پرداخته شود، به امید آنکه آنچه ایراد می دانیم ، خود گرفتار نشویم.

۲۸ سال پیش و زمانی که در مقطع کارشناسی مشغول به تحصیل بودم، استاد مرحوم و فقید دکتر جمشید پژویان میگفتند: زمانی از یک مسئول عالی رتبه نظام سوال کردم چرا از دانش آموختگان رشته اقتصاد در مناسب مدیریت اجرایی کشور استفاده نمی کنید؟ ایشان پاسخ داده بودند که اینها فقط کلّی گویی میکنند و به درد مناسب اجرایی نمی خورند و معلوم نیست در عرصه عمل چه باید بکنیم؟! سپس توصیه آن مرحوم به ما این بود که همیشه سعی کنید در محور و طیفی که یک سر عمل بی تفکر و یک سر آن فقط تفکر و تئوری است ، وسط باشید. کشورمان به مدیرانی و افرادی نیاز دارد که بتوانند از آموخته های خود هرچند نه صد در صد در عرصه اجرا آنهم نه صد در صد بهره گیری کنند.

بازهم حدود ۲۲ سال قبل که به طور اتفاقی در یکی از جلسات کارشناسی و مشاوره یکی از بزرگترین شرکت های صنعتی ایران به دعوت یکی از دوستان حضور پیدا کرده بودم سوال مدیر اجرایی مربوطه از جمع دوستان تحصیل کرده عالی اقتصاد این بود که سبد ارزی این شرکت با توجه به نرخ برابری یورو و دلار و پیش بینی آینده آن باید دلار باشد یا یورو؟ بعد از ساعتی دیدم پس از اظهار نظر کارشناسان، مدیر مفلوک نه تنها پاسخی دریافت نکرد که هیچ کلی سوال و اما و اگر بیشتر ذهنش را درگیر کرد وگیج و مبهوت فقط نظاره گر فرمول ها و منحنی هایLm-Is و… روی تابلو میباشد و وقتی به دادش رسیدم و گفتم به این دلایل این کار را بکنید،گفت: من همین را میخواستم. نظر اجرایی و عملیاتی خود را با ذکر دلایل بگویید آنچنان که باید یک مشاور و کارشناس در مدت زمان مشخص و محدود بگوید و تصمیم را خودم خواهم گرفت.

این قصّه ها، غصّه ناتمام همه سال هایی است که درس خواندم و کار کردم و اکنون پس از سال ها تجربه در مناسب مختلف اجرایی و مدیریتی، کاملا اعتراف و اذعان می کنم : ایراد وارد است. اگر می گوییم تصمیم گیری کارشناسی نیست، اگر میگوییم توجهی به کارشناسان نمی شود، آیا تمام ایراد به تصمیم گیران وارد است؟ آیا آن ها تمایلی به درست تصمیم گرفتن ندارند؟! آیا کالای قابل عرضه ارائه دادیم و خریدار نداشت و ندارد؟! و اگر حتی سهم کمی را حداقل با نگاه منصفانه به ایراد در مشاوره و کارشناسی خودمان دانستیم، دلایلش چیست؟ چرا اینگونه ایم؟ چرا به راحتی مدیران تصمیم گیر را به کوتاه مدت نگری متهم می کنیم و فقط ایراد میگیریم؟ کجا راه حل اجرایی و کاربردی دادیم و استفاده نشد و چرا نشد؟

به عنوان مثال در همین ماجرای ارزش کاهش پول ملّی که کمر مردمان این سرزمین را به معنای واقعی شکسته است، این اکثر ما نبودیم که بدون درک صحیح از اهمیت نسبی بالای این متغیّر به ظاهر فقط اقتصادی و به واقع اجتماعی و آبرویی و گره خورده با عزّت مردم این سرزمین و بدون درک صحیح از وضعیت تولید ملّی از لحاظ تنوع و تعدّد و کیفیّت و همچنین شرایط خاص حاکم بر اقتصاد سیاسی دنیا و سهم کالاهای واسطه ای و مواد اولیه در کل واردات کشور مرتب در روزنامه و صدا و سیما می گفتیم که کاهش ارزش پول ملّی موجب توسعه صادرات میشود و نرخ واقعی دلار این نیست و خیلی بیشتر از این حرف ها است؟! این نرخ واقعی چند است؟ با چه فرمولی محاسبه کرده اید؟

آیا توجه داشتیم که در زمانی که قرار بود یورو متولد شود یکی از بزرگترین مشکل کشورهایی نظیر فرانسه این بود که مردمانش از واحد پولشان به عنوان پرچم افتخارشان یاد میکردند و حاضر نبودند آن را با کشورهای ضعیف تر منطقه سهیم شوند؟ آیا دقت داشتیم که مشکل صادرات ما در به استثناء موارد معدود، کیفیت پایین و نداشتن بازارهای صادراتی و قوانین دست و پاگیر و عدم ثبات در سیاست های صادراتی ما است و نه قیمت آن ها؟

آیا دقت داشتیم که اثر کاهش ارزش پول ملّی با توجه به ساختار واردات کالاهای کشورمان بعد از مدتی کوتاه تاثیرش را حتی از نظر رقابت پذیری قیمتی با افزایش قیمت تمام شده تولید در بازارهای جهانی از دست می دهد؟ و آیا کالاهایی که با دلار ۱۰ هزار تومانی، ۲۰ هزار تومانی و ۳۰ هزار تومانی برای ما سودآور شود، چه بر سر اقتصاد ملّی می آورد؟ آیا این هم شد صادرات؟! و آیا اساساً ما کشور صادراتی هستیم و یا شدیم؟ زیرساخت داریم؟ آیا اکنون که می گوییم چه بایدن چه ترامپ فرقی برای اقتصاد ما ندارد و باید بلند مدت فکر کنیم توجه داریم که کوتاه مدت هم بخش مهم از بلند مدت است، آن هم در این شرایط که بخش مهمی از مردم زیر خط فقر هستند و به معنای واقعی مستاصل شده اند؟ مگر نه اینکه باید بگذاریم مسئولان عالی رتبه سیاسی کشور بنا به مقتضیات و شرایط کارخودشان را بکنند و تدوین سیاست های کلی را انجام داده و تصمیم بگیرند و ما هم نظرات کارشناسی خودمان را بدهیم؟ آیا واقعا هیچ فرقی ندارد کدام یک رئیس جمهور شود؟ آیا شرایط قبل از ترامپ و بعد از ترامپ یکسان است؟ آیا همه ایراد به داخل کشور برمی گردد؟ و آیا حالا که به فرض محال همه ایرادات به مدیریت داخلی بر می گردد، باید بگوییم : نه مردم عزیز، اینکه دلار پایین بیاید و ارزان سازی شود و حتی هزینه هایتان کاهش پیدا کند، هیچ فرقی برایتان ندارد؟!! این چه منطقی است؟! مشکل اینجاست که گویا اراده داریم همه چی را در محدوده کتاب و کلاس درس ببینیم و غافل از این باشیم که سر سفره مردم چه خبر است؟ قیمت خودروها به جایی رسیده است که دیگر امکان خرید وجود ندارد، خانه و محل سکونت شده یک رؤیا و هر روز سفره مردم کوچکتر می شود. برای همین زمان کوتاه مدّت چه نظری دارید؟

بله نه تنها من که اکثر کارشناسان و مدیران این سرزمین می دانند که ایراد و مشکل اصلی به ساختار فرهنگی و اقتصادی کشور بر می گردد همانی که سالهاست رهبر معظم انقلاب با کلید واژه اقتصاد مقاومتی از آن نام می برد که متاسفانه در این راستا هم کاری درخور نکرده ایم. مطلب زیاد و حوصله کم است. اگر توفیقی بود و فرصت داده شد، طی روزهای آتی باز هم خواهم نوشت.

                                                                                                           مهدی خطیبی